معجزات حضرت زهرا(س) در جبهههای نبرد
کامران پورعباس
وقتی حضرت خدیجه(سلاماللهعلیها)، حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) را در راه داشت، فاطمه در شکم با او سخن مىگفت و مونس او بود و او را دعوت به صبر مینمود. روزى پیامبر گرامی اسلام(صلیالله علیهوآلهوسلم) داخل شد و شنید که خدیجه سخن مىگوید. فرمود که اى خدیجه با که سخن مىگویى؟ خدیجه گفت: فرزندى که در شکم من است با من سخن مىگوید و مونس من است. حضرت فرمود که اینک جبرئیل مرا خبر مىدهد که این فرزند دختر است و او است نسل طاهر با میمنت و برکت و حق تعالى نسل مرا از او بهوجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پیشوایان دین به هم خواهند رسید و حق تعالى بعد از انقضاى وحى، ایشان را خلیفههاى خود خواهد گردانید در زمین.
بعد از رحلت نبی مکرم اسلام، حضرت فاطمه مدت بسیار کوتاهی در دنیا زندگی نمودند.
مطابق برخی روایات در این مدت جبرئیل از جانب خداوند بر صدیقه طاهره نازل میشد و مصیبت رحلت پدر بزرگوارشان را تسلیت میگفت و فاطمه را از مقام و مکان و منزلت پدر در بهشت خبر میداد.
علاوه بر این، جبرئیل از جانب خداوند تمام وقایع گذشته و آینده را به فاطمه میگفت و حضرت برای امام علی نقل مینمودند و امام آنها را مینوشتند که حاصل آن شد کتابی به نام صحیفه فاطمه یا مصحف فاطمه که پس از نوشته شدن در اختیار امیرالمؤمنین بود و پس از شهادت حضرت به ترتیب در اختیار امامان بعدی قرار گرفت تا در نهایت در اختیار حضرت حجت بنالحسن العسکری(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) قرار گرفته است و در نزد امام زمان است.
در صحیفه فاطمه این موارد نوشته شده است:
- خبرهای گذشته و خبرهای آینده تا روز قیامت.
- خبرهای آسمان و آسمانها و تعداد فرشتگان و غیرفرشتگان که در آسمانها هستند.
- تعداد و نامهای تمامی پیامبرانی که آفریده شدهاند و نامهای کسانی که پیامبران به سوی آنان فرستاده شدهاند و نامهای کسانی که پیامبران را تکذیب کردهاند.
- نامهای کسانی که از آغاز تا آخر دنیا آفریده شده باشند.
- نامهای شهرها و تعریف و توصیف تمامی شهرها که در شرق و غرب زمین قرار گرفته باشند و تعداد مؤمنین در آنها و تعداد کافران در آنها و شرح حال تمام کسانی که تکذیب کردند.
- اسامی پیشوایان معصوم و شرح حال و توصیفشان.
- توصیف بهشتیان و تعداد آنهایی که داخل بهشت میگردند.
- تعداد آنهایی که داخل آتش جهنم میشوند و اسامی جهنمیان.
- علم قرآن همانطوری که نازل شد و علم تورات و انجیل و زبور همانطوری که نازل شدند.
- تعداد تمامی درختان و کلوخها و خاکها در تمامی سرزمینها.
و...
آب آسمانی
بعد از شهادت نخستین شهیده راه ولایت، حضرت فاطمه زهرا، امايمن خادمه آن حضرت از مدينه خارج شد و به طرف مکه به راه افتاد. در بين راه دچار تشنگي و گرسنگی شديدي شد. وقتی از يافتن آب مأيوس شد، دست به سوي آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوند! من خادمه حضرت فاطمهام. آيا مرا از تشنگي هلاک خواهي کرد؟
ناگهان به اعجاز فاطمه سطل آبي از آسمان به زمين آمد. چون از آن آب خورد تا هفت سال محتاج به خوردن و آشاميدن نشد.
متحول شدنِ زن اروپایی
لنه مته سین بانوی مسلمان شده دانمارکی خودش را دختر فاطمه زهرا میداند. وی پس از ازدواج و تشرف به اسلام نام سمیرا را برای خود برگزید و با نام خانوادگی همسرش، خادم، شناخته میشود.
سمیرا خادم که مدتهاست ساکن ایران است، داستان زندگیاش را چنین تعریف میکند:
«56 سال پیش در یکی از شهرهای کوچک دانمارک به دنیا آمدم. دریک خانواده مسیحی زندگی کردم. زمانی که با همسرم آقای خادم ازدواج کردم، به ایشان گفتم ازدواج با شما به معنای این نیست که مسلمان میشوم. البته ما با سنت اسلام ازدواج کردیم؛ اما با ایشان شرط کردم که مسلمان نمیشوم.همسرم مسلمان بود و من مسیحی و ما چندین سال با همین شرایط زندگی کردیم، اما وقتی قرار است درهای بهشت به رویت باز شود، از اراده انسان خارج میشود و مقاومتهای بیهوده، فایده ندارد. داستان هدایت شدن من به بازگشایی حسینیهای در کپنهاگ برمیگردد. همسرم به اتفاق دوستانش مؤسس این حسینیه بودند.یک شب که همسرم میخواست به حسینیه برود، به من گفت: من یک خواهشی از شما دارم. امشب شهادت حضرت زهرا است. از شما میخواهم همراه من به حسینیه بیایی. چون ایشان مادر اسلام است. مراسم شروع شد. نمیتوانم برایتان توصیف کنم، اما روحم پرواز کرد. من در آن تاریکی نوری را دیدم که در اتاق چرخید و حس کردم در وجود من نشست. حالت خاصی پیدا کردم، اما متوجه نبودم چه اتفاقی افتاد.به خانه که برگشتیم، همسرم متوجه دگرگونی حالم شد و از من پرسید چه اتفاقی افتاده است. ماجرا را برایش تعریف کردم. لبخندی زد و گفت: این طبیعی است، خدا میخواهد برای او باشی. وقتی این جمله را گفت، آرامش خاصی پیدا کردم و تصمیم گرفتم مسلمان شوم، بدون اینکه اطلاعی داشته باشم.فردای آن روز تصمیم گرفتم در اولین اقدام پوشش اسلامی را تهیه کنم. از همان روز از همسرم خواستم به من نماز خواندن را یاد بدهد. امروز خدا را شکر میکنم که آن شب در فاطمیه، خدا مرا خواند. من خدا را شاکرم که در فاطمیه کامل شدم. در این مدتی که مسلمان شدهام، به یقین رسیدم که اسلام، انسان را کامل میکند. دیگر دنبال گمشدهام نیستم، زیرا خدا را دارم و محتاج هیچ چیزی نیستم. یکی از چهرههای نابی که بهعنوان انسان کامل برای من شناختهشده، حضرت زهرا است. این شخصیت ارزنده به من کمک کرد تا شناخت کاملی نسبت به اسلام پیدا کنم. بهنظر من، حضرت فاطمه اسلام مُجَسَّم است.
نکته دیگر اینکه حضرت فاطمه، مادر ماست و رفتار مادر بر فرزند تأثیر میگذارد. حضرت زهرا برای دیندار ماندن ما خیلی سختی کشیدند، مبارزه و صبوری کردند و در عین تلاش برای احقاق حق حضرت علی، از توجه به خانواده غافل نماندند. درست است که نمیتوانیم در آن جایگاه باشیم، اما باید مانند ایشان رفتار کنیم.
اینکه بانویی در 18سالگی که از دنیا رفته، توانسته به این مقام معنوی و اجتماعی دست پیدا کند، برایم بسیار آموزنده است. رفتار و عمل حضرت در آن سن پایین خیلی مهم است و ما باید سعی کنیم مانند ایشان باشیم، چون مادرمان عین واقعیت اسلام است.
یکی از وجوه شخصیتی حضرت زهرا(س) که برای من بسیار جذاب است، حجاب فاطمی است.من پیش از مسلمان شدن تصور میکردم، حجاب مثل زندان است که زن را محدود میکند و حتی حقوق اولیه او را از بین میبرد. این تفکری است که در غرب برای حجاب رایج است و من هم مانند آنها فکر میکردم. اما روزی که تصمیم گرفتم مسلمان شوم و خواستم با مانتو و روسری از خانه خارج شوم همین که در را باز کردم، سرم را بلند کردم و لبخندی بر لبانم نشست و راه افتادم. حس میکردم با حجاب از زندان آزاد شدهام، احساس آزادی به من دست داده بود. خیلی احساس شادی به من دست داد. برخلاف آنچه تصور میکردم حجاب نه تنها مرا محدود نکرد، بلکه علاوه بر آزادی، احترام را نیز درپی داشت.»
شفای نابینا
شهید سردار محمد اسلامی نسب علاقه قابل ستایشی به حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا داشت و بدین جهت او را سردار زهرایی میخواندند.
وی در عملیاتهای مختلفی شرکت کرد. در یکی از عملیاتها چشمانش به شدت آسیب دید. بعد از معاینات دقیق و معالجات متعدد در بیمارستان، پزشکان اظهار کردند که چشمانش بیناییاش را از دست داده و کاری از کسی ساخته نیست. چند روز بعد سردار به بیمارستان بازگشت و با اصرار آنان را راضی کرد تا چشمانش را عمل کنند. گفت: شما با رمز یا فاطمهًْالزهرا جراحی را شروع کنید بقیهاش با...
بعد از عمل هنگامی که پانسمان چشمانش را باز میکردند برای بسیجیها از مهربانی کسی سخن میگفت که بیناییاش را مدیون توسل به او میدانست.
آب خنک و شیرین و گوارا
شهید محمد حسن فایده در جنگ تحمیلی در منطقه رمضان بود و با همرزمانش در محاصره قرار گرفته بودند. از فرط تشنگی بیحال شدند و خوابشان برد.
وقتی بیدار شدند، آقای فایده از همه سرحالتر بود. گفت: بچهها من الان وجود مقدس حضرت زهرا را در خواب دیدم. ایشان با دست خودشان به من آب دادند. بعد هم قمقمه شهیدی را در اطراف ما پر از آب کردند.
در اطرافشان در کنار یکی از شهدا قمقمه آبی قرار داشت. قمقمه پر از آب بود، آب بسیار خنک. انگار همین الان در آن یخ انداختهاند. پانزده نفری که آنجا بودند با آن آب شیرین و گوارا سیراب شدند و جان تازهای گرفتند در حالی که هنوز در قمقمه آب باقی مانده بود. این در حالی بود که قبلاًً آن اطراف را گشته بودند و هیچ آبی در قمقمه شهدا وجود نداشت.
شفای سرِترکش خورده
شهید احمد کاظمی در عملیات بیتالمقدس به سختی مجروح شد و ترکش به سرش اصابت نمود. از بس خونریزی داشت بیهوش شد.
برای یکی از همرزمانش تعریف کرده بود: وقتی توی اتاق خوابیده بودم، یکباره دیدم خانم فاطمه زهرا آمدند داخل اتاق.
به من فرمودند: چرا خوابیدی؟ گفتم: سرم مجروح شده نمیتوانم ادامه دهم.
حضرت زهرا(س) دستی به سر من کشیدند و فرمودند: بلند شو، بلند شو، چیزی نیست، برو به کارهایت برس.
وقتی حاج احمد به منطقه برگشت در جمع نیروها گفت: من تا حالا شکی نداشتم که در این جنگ ما بر حق هستیم. ولی امروز روی تخت بیمارستان این موضوع را با تمام وجود درک کردم.
پیروزی در والفجر 8
سرلشکر سیدیحیی رحیمصفوی دستیار و مشاور عالی فرمانده کل قوا نقل مینماید:
«عملیات والفجر 8 در تاریخ 20 بهمن سال 1364 ساعت 10 شب آغاز شد.6 ماه جزر و مد اروند را بررسی کردیم و جدول 20 ساله تغییرات آن را از انگلیس تهیه کردیم، بر این مبنا عملیات طرحریزی شد.
همه یگانهای خطشکن و پشتیبانی را پای کار آوردیم، اما شب عملیات در خلیج فارس طوفان شد، به همین دلیل اروند رود هم طوفانی شد بهصورتی که ارتفاع موج تا سه، چهار متر هم میرسید!
ما در قرارگاه خاتمالانبیاء متحیر مانده بودیم عملیات را شروع کنیم یا نه؟ همه فرماندهان باگریه و زاری میگفتند: خدایا تو قوم موسی(ع) را از رود نیل عبور دادی، آیا میشود عنایت کنی و رزمندگان ما را از اروند عبور دهی؟
بعد از مراسم توسل، مشورت و قرار شد عملیات را با همان امواج خروشان آغاز کنیم. آن هم با رمز یا فاطمهًْالزهرا.
اما چرا این رمز انتخاب شد؟ ما در سختترین عملیاتها به حضرت زهرا پناه میبردیم. هر زمان کار ما با مشکل روبهرو میشد، پناه ما حضرت زهرا بود. ما میدانستیم اگر عنایت حضرت زهرا باشد، عنایت رسولالله و عنایت امیرالمؤمنین و اولادشان را هم داریم.
غواصها در گروههای 10 نفره، در حالی که با طناب به هم متصل بودند، وارد آب میشدند اما سر طنابها رها بود. بچهها میگفتند: یا فاطمه شما خودتان ما را هدایت کنید. رمز را میگفتند و حرکت میکردند.
شاید کمتر از یک ساعت خط دشمن شکسته شد و عملیات غرورآفرین والفجر 8 با پیروزی رزمندگان به پیش رفت.
عمل نکردن مینها
شب عملیات، نزدیک خاکریز عراقیها به میدان مین رسیدند. هرچه میگشتند معبرش را پیدا نمیکردند. شهید عبدالحسین برونسی سردرگم بود و چهل، پنجاه متر آن طرفتر یک گردان نیرو منتظر دستورش.
میگفت: متوسل شدم به حضرت زهرا. دلم شکست.گریهام گرفت. نمیدانم چند دقیقه گذشت. بیاختیار دستور حمله را صادر کردم.
آن شب حتی یک مین هم عمل نکرد. چند روز بعد، سه نفر از بچهها رفتند طرف همان میدان مین. پای یکی از آنها بر اثر انفجار مین قطع شد. میدان پر بود از مینهای ضدنفر. کلاههایشان را که پرتاب میکردند، مینها منفجر میشدند.
پیروزی در عملیات فتحالمبین
شهید ابراهیم ارادت خاص و عجیب و ویژهای به مادر سادات داشت. به همه بسیجیها میگفت: ایشان را مادر صدا کنید.
ميگفت: بعد از توكل به خدا، توسل به حضرات معصومين مخصوصاًًً حضرت زهرا سلاماللهعلیها کارسازه.
در عملیات فتحالمبین ابراهیم هادی و بچههاي گردان توانستند با كمترين درگيري و با فرياد «الله اكبر» و «يا زهرا» توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقيها را اسير بگيرند. در این عملیات، ابراهيم به شدت مجروح شد و به طرز معجزهآسایی نجات پیدا کرد و در بیمارستان نجمیه تهران بستری و مداوا گردید.
در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارستان به سراغ او آمده بود، گفت:
در فتحالمبين ما عمليات نكرديم! ما فقط راهپيمايي ميكرديم و شعارمان يا زهرا بود. آنجا هرچه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره بود.
مژده شهادت
شهید نورالله ملاح شبی در جبهه خوابی میبیند که مژده شهادت به ایشان میدهند.
شهید خوابش را چنین برای یکی از همرزمانش تعریف مینماید:
خواب دیدم همین اطراف هستم. یکی به اسم صدایم کرد. نگاهی به اطرافم انداختم. صدا از داخل چادر حسینیه گردان میآمد. اما صدا غریبانه بود. حالت عجیبی داشتم. مثل آن صدا را تا به حال هیچ کجا نشنیده بودم. آرام و بیتاب و بیقرار، گوشه چادر را کنار زدم.حال و هوای آن لحظات را اصلاً نمیتوانم توصیف کنم. وارد چادر شدم. در مقابل چهرههای که نور محض بود زانو زدم. با اشک، بغض و بیقراری گفتم: «السلام علیک یا فاطمه زهرا سلاماللهعلیها.»
درست مثل وقتی که مقابل ضریح آقا علی بن موسی الرضا(علیهالسلام) قرار میگرفتیم و سلام میدادیم. حال عجیبی داشتم. خدایا چه میبینم. من و حضرت زهرا. نورالله مکثی کرد وپس از اینکه بغض خود را فرو خورد، ادامه داد:
دوباره به اطرافم نگاه کردم. حضرت زهرا در مقابلم بود وآقا امام حسن (علیهالسلام) و آقا امام حسین (علیه السلام)، دو طرفشان نشسته بودند.
آن قدر مبهوت و متحیر بودم که کلامی برای گفتن نیافتم.دوباره سلام کردم. اینبار به آقا امام حسن وآقا امام حسین.لحظاتی بعد حضرت زهرا فرمودند: پسرانم، حسنم، حسینم، سلام خدا بر شما باد. ایشان (نورالله)، چند روز دیگر مهمان ما خواهد بود.
بعد، آقا امام حسین دست روی سرم کشیدند و من ناگهان از خواب پریدم.او همچنین به همرزمش گفته بود: به غربت حضرت زهرا قسم، به شکل غریبانهای شهید خواهم شد. ... انشاءالله.
سحرگاه 17 تیر 1365 در حین آزادسازی ارتفاعات قلایزان با اصابت مستقیم راکت هواپیمای دشمن به شکل غریبانهای شهید شد. نورالله ملاح مهمان حضرت زهرا شد. بدنش چنان پودر گردید که چیزی از پیکر مطهرش باقی نماند.
نجات هواپیمای جنگنده آسیبدیده
خواهر شهید سرلشکر خلبان مصطفی اردستانی، از قول ایشان میگوید: در یکی از مأموریتهای مهم، از داخل خاک عراق برمیگشتم. یکباره جنگنده من مورد حمله قرار گرفت. بال هواپیما شدید آسیب دید. کنترل هواپیما از دست من خارج شد. هیچ فرمانی اجرا نمیشد. لحظاتی تا سقوط فاصله داشتم. نمیدانستم چه کنم. در همان لحظه ناخودآگاه به یاد حضرت زهرا افتادم. متوسل شدم به بانوی دو عالم.
مصطفی ادامه داد: یکباره احساس کردم شخصی جلوی چشمانم ظاهر شد و گفت: شما میتوانید راحت به پروازتان ادامه دهید. به یکباره فرامین هواپیما را کنترل کردم. انگار نه انگار که دقایقی قبل هیچ کدام از اینها به فرمان من نبود. من تا لحظاتی قبل در حال سقوط بودم اما حالا...اوج گرفتم، به راحتی به پرواز ادامه دادم. در حالیکه هواپیما به شدت آسیبدیده بود.
مصطفی ادامه داد: وقتی هواپیما به مسیر خود ادامه داد،اشک توی چشمانم حلقه زد. توی همان کابین شروع کردم بر مصیبتها و مظلومیت حضرت زهرا گریه کردم. من به این اعتقاد دارم که ما از خودمان چیزی نداریم، هرچه داریم از حضرت زهرا و فرزندانشان است. وقتی هواپیما بر زمین نشست، بقیه خلبانان به آسیبدیدگی هواپیما نگاه میکردند. هیچکس باور نمیکرد که با این جنگنده سالم بر زمین نشسته باشم.
پیروزی حزبالله در جنگ 33 روزه
شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد معجزه حضرت زهرا در جنگ 33 روزه لبنان تعریف میکرد:
«تو اون کوران که خیلی سخت بود، یکی از برادران حزبالله که اهل تدین و تشرعه، در حالتی که به تعبیر خودش حالت خواب نبود، گفت دیدم یک بانویی آمد. دو تا بانوی دیگر در کنارش. من در عالم خواب حس کردم حضرت زهرا است. به عربی گفتم ببین وضع ما را. حضرت فرمودند که درست میشود. دستمالی از روپوششان در آوردند و تکان دادند. فرمودند تمام شد. یک لحظه بعد یک هلیکوپتر اسرائیلی با موشک زده شد و بعد از این سقوط رژیم شروع شد. زدن تانکها از اینجا [شروع شد]. بعد معادله جدید آمد. بعد جان بولتن خبیث گفت اگر جنگ متوقف نشود، ارتش اسرائیل از هم میپاشد و متلاشی میشود و مجبور شدند شروط حزبالله را قبول کنند و آتشبس را بپذیرند و یک پیروزی بسیار بزرگی برای حزبالله رقم خورد. بعد از جنگ 33 روزه، استراتژی هجومی رژیم صهیونیستی تبدیل شده به استراتژی دفاعی.»
عنایت به شهدای مدافع حرم
سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله لبنان تعریف مینماید:
«دو خواهر، یکی چهار و دیگری یک پسر داشتند که همگی در جبهه القصیر بر علیه تکفیریها میجنگیدند، تا اینکه یکی از فرزندان خواهری که چهار پسر داشت به شهادت رسید.بعد از این اتفاق برای مادر این شهید شبههای پیش آمد که آیا فرزندم در راه حق بوده است یا خیر؟ این مادر شهید در همین حال متوسل به حضرت زهرا شده و با ایشان درددل میکند.
صبح روز بعد خواهرزاده این مادر شهید که همرزم پسرش هم بود، با خالهاش تماس میگیرد و ماجرای خوابی که شب گذشته دیده بود را تعریف میکند. او میگوید: دیشب حضرت فاطمه را درخواب دیدم. ایشان فرمودند: به خالهات بگو این شهدا تحت عنایت و توجه ما هستند. این اتفاق در حالی رخ داده بود که این مادر شهید موضوع شک و تردید و توسلش به حضرت زهرا را تا پیش از ماجرای این خواب برای هیچکس تعریف نکرده بود.»
نظرات شما عزیزان: